دلنوشته ای برای ثنا
سلام دختر نازم خیلی وقت بود برات ننوشته بودم به اندازه ستاره ها دل نوشته دارم برات نمیدونم از کجا شروع کنم از شیرین زبونیات بگم یا از رفتارای قشنگت که بعضی وقتا تعجب میکنم دختر دوساله این کارا رابکنه من که تا تو بیدار باشی نمتونم دست به تبلت بزنم میای میشینی کنارم میگی مامان چی چی میبینی بعد هم تبلت رو از من میگیری دیگه خودکفا شدی میری توی گالری عکس میبینی فیلمای خودتو میبینی گاهی اوقاتم لالایی های تصویری رو میبینی برای خودت بازی میاری جایی هم که گیر میکنی میگی مامان این چه جوری میشه اونوقت من برات درستش میکنم وتو دوباره سرت بند میشه نمیدونم اخه بچه دوساله وقت این کاراشه !خشگل مامان از زبونت شیرینت چی بگم که هم دوست دارن حرف زدنتو بشنون اخه مثل یه ادم بزرگ حرف میزنی کلماتو جملاتو کامل ادا میکنی مثل یه طوطی هرچی ما میگیم تکرار میکنی بعضی کلمات سختو اینقدر میگی تا بالاخره درستشو ادا کنی.قربون شیرین زبونیات برم وقتی حرف میزنی دوست دارم بخورمت .
یک سال و هشت ماهت بود که دیگه بهت شیر ندادم اخه از خوراک افتاده بودی خدا وشکر خوب شدی حالا دیگه مثل یه دختر خوب غذاتو میخوری وقتی گرسنه میشی میگی غذا بخورم قوی بشم بزرگ.بشم عروس,بشم.راستی شعر یه دختر دارم تا نداره رو یاد گرفتی اولاشو من میگم بعدشو تو میگی,اخر بار هم میگی ایا بدم ایا ندم اونوقت من میگم نه که نمیدم نه که نمیدم وتو رو باتمام وجود در اغوشم میگرم انگار که دوست ندارم هیچوقت ازم جدا بشی دوست ندارم هیچکس تو رو از من دور کنه.اما دختر نازم میدونم که این رسم زمونس یه روزی هم تو برای خودت خانومی میشی ومیری دنبال سرنوشتت,فقط همیشه دعا میکنم که خوشبخت بشی مثل مادرت که همیشه از انتخاب وزندگیش راضیه تو هم همیشه از زندگیت راضی باشی.